موضوع: "بدون موضوع"
#به_قلم_خودم
#بی_بی_مریم_(2)
#بیست_و_دو_بهمن
#از_دامن_زن_مرد_به_معراج_میرود
? آخرین صفحه از قرائت قرآن آن روز هم به پایان رسید و صدای #صلوات دسته جمعی فضای خانه ی بی بی را معطر کرد.سکینه خانم از آشپزخانه ی نقلی بی بی با یک سینی پر از چای زعفرانی بیرون آمد ویکی یکی به مهمان ها تعارف کرد.جلسات قرآنِ هفتگی بی بی مریم حال و هوای خاصی داشت.بعد از قرائت قرآن بی بی با همان صدای گیرا و پخته اش دعا میکرد.در دعاهای بی بی کسی از قلم نمی افتاد.دعا برای سلامتی وفرج آقا امام زمان(عج) اولین دعای همیشگی اش بود.ارادت عجیبی به حضرت مهدی(عج)داشت.همیشه سفارش میکرد که در قنوت نمازهایتان دعای سلامتی آقا را بخوانید.
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
? آن روز بیست و یکم بهمن ماه بود.بی بی مریم نذر کرده بود برای سلامتی امام زمان(عج) در #راهپیمایی بیست و دوم بهمن بسته های فرهنگی آماده و بین جمعیت پخش کند.خانم های همسایه با عشق خالصانه ای عکس نوشته هایِ امام و شهدا را همراه با چند عدد شکلات و یک #گیر_ سر_خشگل داخل بسته های نایلونی کوچک میگذاشتند.بی بی معتقد بود که باید نام و یاد امام (ره) وشهدا را زنده نگهداشت و کودکان را با اهداف امام(ره) و انقلاب آشنا کرد.خیلیوقت ها غصه میخورد ومیگفت:اگرچه خداوند به من توفیق داد، که بتوانم پشت جبهه های جنگ ودر قسمت تدارکات به رزمندگان خدمت کنم؛ ولی افسوس و صد افسوس که لیاقت شهادت نداشتم.و این تنها کاری است که این روزها از دستم بر می آید.شاید جوان یا نوجوانی با دیدن این عکس نوشته ها به خود بیاید و قدر سرمایه ی گرانبهای #جوانی اش را بهتر بداند و راه وروش زندگی اش را تغییر دهد.
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
? سکینه خانم با لحنی آمیخته با شوخی گفت: بی بی مریم حالا من که دختر ندارم باید چه کار کنم؟! وقتی این گیره سرهای خشگل را میبینم، به دختر دارها حسودی میکنم.بی بی جان فکری هم به حال ما پسردارها میکردید؟!
بی بی مریم درحالی که داشت بسته های آماده شده را درون سبد می گذاشت گفت:سکینهبانو اکر یادت باشد، سال گذشته داخل بسته ها ماشین های کوچک رنگی گداشتیم؛ نوبتی هم که باشد امسال نوبت دختربچه هاست.اگرچه این گیره سرها قیمت ناچیزی دارند؛ ولی دلخوش کننده بچه ها هستند.خاطرات راهپیمایی وشکوه حضور مردم با دیدن این گیره سرها بیشتر در ذهن بچه ها می ماند.تصویری که از انقلاب وامام(ره) در ذهن کودکانه شان نقش می بندد؛ همچون نقش و حکاکیِ بر روی سنگ است، که تا دوران میانسالی و حتی کهنسالی میهمان دلشان خواهد بود.
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
? حرفش که تمام شد، دست به کمر گرفت و بلند شد.علی اصغر پسر سکینه خانم در اتاق کناری مشغول بازی بود.بی بی نگاهی به علی اصغر کرد وبه سکینه خانم گفت:واقعا که شیر حلال خورده است. انشاءالله خدا همسرت علی اکبر را با آقا اباعبدالله الحسین (ع)محشور کند.مطمئن باش علی اصغر هم دنباله روِ راهِ پدرش خواهد شد.اگر همسرت #مدافع_حرم حضرت زینب(س) بود و زینبی شد، فرزندش هم کمتر از او نیست.کارهای خدا بی حکمت نیست! به یکی فرزند پسر
می دهد، که اگر درست تربیت شود مایه ی افتخار پدر و مادرش خواهدشد.وبه یکی دختر می دهد که اگر حجب وحیا و عفاف با گوشت و خونش عجین شده باشد، از دامنش مردان پاکی به دنیا پا میگذارند، که برای خدا و دین خدا از سر و جان میگدرند که نمونه ی واضحش علی اکبر شماست…
سکینه خانم بلند شد، پیشانی بی بی را بوسید وگفت: خدا شما وامثال شما را برای ما حفظ کند.
از دامن زن مرد به معراج می رود**
آخرین نظرات