#تابستان_داغ
سرمیدان انقلاب منتظر تاکسی ایستاده بودم.چشمم به فواره ی آب میدان افتاد.آبی که خنکایش گه گاه صورتم را نوازش میداد.چشمم به آب میدان افتاد و ماشین هایی که میدان را دور میزدند.ماشین های سبک و سنگینی که هر کدام مقصدی را پیش رو داشتند.
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
برای چند لحظه فقط سعی کردم به صداهای اطرافم گوش کنم.بین صداها به دنبال صدای آرامش بخش آب بودم ولی متاسفانه جز صدای ماشین ها و بوق های مکررشان صدایی شنیده نمیشد! یقینا این یکی از مصادیق غلبه ی صنعت بر طبیعت است.طبیعت مظلومی که برای حیات بخشیدن به انسان ها تدریجا حیات خود را از دست میدهد وبا ادامه پیدا کردن این روال، حیات انسان ها نیز به خطر خواهد افتاد.در این گرمای طاقت فرسای روزهای تابستان و دود ودم وسایل مختلف نقلیه و احیانا مشغله ها و گرفتاریهای روزمره اعصاب پولادینی لازم است تا انسان از کوره در نرود و زندگی را به کام خودش و دیگران تلخ نکند.پناه بردن به دل طبیعت و تنفس در فضای پاک، همراه با تفکر و تامل در قدرت های الهی و مدد جستن از خدای قادر متعال یکی از راه های غلبه بر احساسات فریب دهنده ی زود گذراست.احساساتی که گاهی افسار از دست عقل می ربایند و یک تنه برایمان تصمیم می گیرند.نتیجه ای که از این تکروی عایدمان میشود چیزی جز شکست و پشیمانی و ضرر نیست.هنوز سخن استاد بزرگوارم را به خاطر دارم که می فرمودند: افسار تصمیماتتان را به دست عقل بدهید و بر اساس عقل و شرع و منطق برنامه ریزی کنید.گفته هایش کاملا درست و کاربردی بود، که اگر اینگونه باشد حتی در صنعتی ترین نقطه جهان هم که بویی از معرفت و انسانیت زیاد به مشام نمیرسد، میتوان با توکل بر خدا همچون طبیعت پاکو سالم زندگی کرد…
پ.ن : بوم گردی واستراحتگاه عصرقدیم مکانی با طراحی سنتی_مذهبی توسط همشهریان باذوق شهر وردنجان جهت استفاده شهروندان در شب های گرم تابستان..
آخرین نظرات