#محرم
خلاصه ای از حوادث مهم دهه ی اول محرم
سرزمین پربلای #نینوا روز دوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری، میزبان امام سوم شیعیان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و اهل بیت مطهرش بود. روز سوم محرم عمر بن سعد با چهار هزار نفر از سپاه کوفه وارد کربلا شد. روز هفتم محرم طبق دستور رسیده از کوفه آب را بر حسین(ع) بستند و پانصد نفر از دشمن به فرماندهی عمرو بن حجاج بر شریعه ی فرات حلقه زدند.
روز نهم محرم شمر ملعون با چهار هزار نفر و نامه ای از طرف ابن زیاد وارد کربلا شد. او مامور بود تا نامه را به عمر سعد برساند و از او بخواهد که کار را بر امام(ع) و یارانش سخت بگیرد تا تسلیم شوند و اگر مقاومت کردند، به آن ها امان ندهد و همه را به قتل برساند.امام(ع) همچون دفعات قبل بیعت را نپذیرفتند و تنها یک شب را مهلت خواستند تا به راز و نیاز با خدا مشغول شوند.
راویان و ناقلان تاریخ می گویند، هرچه به ظهر #عاشورا و زمان شهادت حسین(ع) نزدیک می شدیم چهره ی ایشان نورانی تر و برافروخته تر می شد.لحظه ی وداع برای اهل خیام، لحظه ی جانکاهی بود چرا که وداع، وداع با امام و مقتدایشان بود.وداع با کسی بود که زمین و زمان به برکت وجودش پابرجا بود.وداع با سومینِ از اهل کساء، وداع با #مصباح الهدی و #سفینه النجاه، وداع با عزیزی که خانه اش محل آمد و رفت فرشتگان بود و فیض خدا از ایشان آغاز می شد و به ایشان ختم می شد. وداع با میوه ی دل پیامبر(ص) و عضوی از خاندان نبوت و معدن رسالت…
محرم هر سال فصل احیای #یتیمی شیعیان و غم عظمایی است، که تنها با یاد مهدی فاطمه(عج) که منتقم خون همیشه جاری حسین(ع) است، آرام خواهد گرفت.
اللهم عجل لولیک الفرج
موضوع: "بدون موضوع"
از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، نداشتن خطر جانی یا مالی است. چگونه امام حسین(ع) برای این فریضه، جان خود را به خطر انداخت ؟
امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است ، که از مهم ترین و عالی ترین واجبات اسلامی است. دربارة عظمت این دو وظیفة مهم، به تعبیری رساتر و کامل تر از آن چه در قرآن کریم و کلمات اهل بیت و اماما ن معصوم(ع) آمده است، دست نمی یابیم.
قرآن می فرماید: «کنتم خیر امة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله؛(1) شما مسلمانان بهترین امتی هستید (یا بودید) که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می کنید و ایمان به خدا دارید».
پیشوای یکتاپرستان حضرت علی (ع) می فرماید: «و ما أعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنفثة فی بحر لجیّ؛ (2) تمام کارهای نیک و (حتی) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معرو و نهی از منکر، همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است». حضرت صادق(ع) فرمود: «إن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و…؛ امر به معروف از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و فریضة بزرگ الهی است، که سایر واجبات به وسیلة آن بر پا می شوند».(3)
همان گونه که سایر واجبات اسلامی، با وجود شرایطی بر انسان واجب می شوند، وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز شرایطی دارد. امر به معروف و نهی از منکر با وجود چهار شرط بر انسان واجب می شود:
أ ) علم و آگاهی به معروف و منکر.
ب) احتمال اثر کردن امر یا نهی.
ج) اصرار داشتن مرتکب معصیت بر تکرار و استمرار گناه.
د) ضرر و مفسده ای متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهی و یا یکی از مؤمنان نشود.(4)
فقها در توضیح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) می فرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجة اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف ها و منکر ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید بذل جان کرد، ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدّم است.
این که در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیش رفت و در کدام مورد باید حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود، باشد، حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است اما اگر موضوع در درجة بالای اهمیت است باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، گرچه انسان در این راه کشته شود.
شهید مطهری می فرماید:
ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از این ها است. البته با توجه به موردش. ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه می خواهی بکنی؟ در چه موضوعی می خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ یک وقت موضوع کوچکی است، مثلاً کسی کوچه را کثیف می کند، پوست خربزه را می اندازد در کوچه، شما این جا باید نهی از منکر کنید، حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید، یک فحش ناموس به شما می دهد، در این صورت این کار این قدر ارزش ندارد که شما یک فحش ناموسی بشنوید.
یک وقت هست موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است. می بینید قرآن به خطر افتاده است، اصول قرآنی به خطر افتاده است، آیا این جا می گویی: امر به معروف نکن، نهی از منکر نکن، که اگر این را بگویم، جانم، آبرویم، در خطر است؟ اجتماع نمی پسندد. و…».
شهید مطهری با نقل این مطالب، آن را به شدت رد می کند.(4)
امام خمینی(ره) می فرماید: «اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(5)
امام حسین(ع) نیز در چنین موقعیتی بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پیامبر بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود.
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می شود؛ نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جانفشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند، گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند.
یک روز پیش از حرکت امام حسین(ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله من تو را نصیحت می کنم به این که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام السلام از فدبلیت الأمة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد فاتحه اسلام خوانده است.(6)
بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود: «ألا ترون أنّ الحق لا یُعمَل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه، لیرغب المؤمن فی لقاء اله محقا؛ آیا نمی بیند به حق عمل نمی شود؟ آیا نمی بیند قوانین الهی پایمال می شود؟ آیا نمی بیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».(7)
پی نوشت ها:
1. آل عمران(3) آیه 109.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة 374.
3. وسائل الشیعه، ج11، ص 395.
4. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 267.
5. امام خمینی، تحریرالوسیله، ج1، ص 472.
6. اعیان الشیعه، ج2، ص 402.
7. بحارالانوار، ج42، ص 192.
#پاسخ_به_شبهات_محرم
تکلیف کسانی که در روز عاشورا نه در مقابل امام بودند و نه در کنار ایشان چیست، آیا به بهشت می روند؟
پاسخ در دو محور تبیین می شود:
1ـ در خصوص روز عاشورا باید گفت: کسانی که فریاد کمک و یاری خواستن سالار شهیدان را در آن روز شنیده، ولی او را یاری نکرده اند، گرچه دشمنی نکرده باشند، در قیامت مؤاخذه و عذاب خواهند شد، زیرا:
اوّلاً: اطاعت و اجابت دعوت امام واجب است و کسانی که او را اجابت نکرده اند، یکی از واجبات بزرگ الهی را ترک کرده ومرتکب گناه کبیره شده اند.
دوم: در روایتی آمده که سالار شهیدان از شخصی به نام «عمرو بن قیس» و پسر عمویش یاری خواست، آنها عذر آوردند، حضرت به آنان فرمود: «از این منطقه دور شوید تا صدای یاری خواهی من به گوش شما نرسد، زیرا هر کس صدای استغاثة ما را بشنود، ولی جواب ندهد و به فریاد ما نرسد، خداوند او را با ذلت تمام در جهنم سرنگون خواهد کرد».(1)
وقتی از «عبیدالله به حرّ جُعفی» کمک خواست، او اسب جنگ آوری داشت و به حضرت گفت: اسب در اختیار توست، ولی طبق اوضاعی که در کوفه دیده ام، حضور در کنار شما فایده ای ندارد. حضرت از قبول اسب او خودداری کرد و فرمود: «به تو توصیه می کنم تا می توانی خود را به جای دوردستی برسان، تا صدای استغاثة ما را نشنوی و جنگ ما را نبینی، زیرا به خدا سوگند! اگر صدای یاری خواهی ما به گوش کسی برسد و به یاری ما نشتابد، خدا او را در آتش سرنگون خواهد کرد».(2)
از این گونه روایات معلوم می شود کسانی که در روز عاشورا یاری خواهی امام را شنیده اند اما او را یاری نداده و نسبت به جنگ بی طرف مانده اند، اهل جهنم اند و از بهشت محروم هستند.
سوم: بر اساس برخی روایات کسی که فریاد دادخواهی مظلومی را بشنود اما او را یاری نکند، مسلمان نیست.
رسول خدا فرمود: «مَنْ سَمِعَ رجلاً ینادی یاللمسلمین فَلْمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم؛(3) کسی که بشنود مرد مظلومی از مسلمانان کمک می خواهد، ولی او را یاری نکند، مسلمان نیست». بر اساس سخن رسول خدا، کسانی که فریاد مظلومیت امام حسین(ع) را شنیده اند و می توانستند او را یاری دهند، اما کمک نکرده اند، از بهشت بی نصیب اند.
2ـ نسبت به روزهای پیش از عاشورا و قطعی شدن شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت(ع) باید گفت: مردمان بی طرف به چند گروه قابل تقسیم اند:
أ) کسانی که از نهضت حسینی خبردار نشدند یا دیر آگاهی یافتند. این دسته در قبال حوادث کربلا تکلیفی متوجه شان نبوده و معذوراند.
ب) کسانی که با خبر شدند، ولی به دلایل موجّه نتوانستند به امام بپیوندند و یا امام از آنها کمک نخواست. اینها نیز ممکن است مسئولیتی متوجه شان نباشد.
پ) افرادی که می توانستند امام را کمک کنند، ولی به دلیل عافیت طلبی و سهل انگاری نخواستند آسایش زندگی خود را در خطر بیندازند. این دسته به دلیل عدم همراهی با امام زمان شان گناهکار محسوب می شوند و مورد مؤاخذه خواهند بود.
ت) کسانی که از قیام حسینی خبردار شدند و حضرت آنها را دعوت به همکاری کرد، ولی به دلایل غیر عقلانی و شرعی، امام را یاری نکردند و بی طرف ماندند. این عده نیز به جهت نادیده گرفتن دعوت امام وارد دوزخ خواهند شد.
وقتی «عبدالله عمر» در مکه با امام دیدار کرد، حضرت فرمود: «از خدا بترس و مرا یاری نما. به خدا سوگند! اگر پدرت (عمر) در این زمان بود، مرا مثل جدّم یاری می کرد و در کنار من بود».(4) از این که امام فرمود: از خدا بترس، معلوم می شود تکلیف واجبی متوجه «عبدالله عمر» بوده، حضرت او را از مسئولیت شرعی آگاه کرده است.
ث) افرادی نظیر عبدالله بن عباس و عبدالله جعفر و مانند آنها بودند که گرچه در کربلا حضور نیافتند، ولی نسبت به قیام حسینی بی اعتنا نبودند و حکومت بنی امیه را ستمگر می خواندند. وقتی امام انگیزه قیام خود را برای عبدالله بن عباس توضیح داد، گفت: یاری تو مثل نماز و روزه بر همه واجب است و دودمان بنی امیه ظالم و ستمگراند.(5) این عده گرچه توفیق حضور در کربلا را نداشتند، ولی ممکن است توسط امام مأموریت هایی به آنان داده شده بود یا دلیل موجه دیگری برای غیبت داشتند. در هر صورت صِرف حضور نیافتن این گونه افراد در کربلا دلیل بر بی طرفی آنان نیست، در نتیجه عذابی متوجه شان نمی باشد.
پی نوشت ها:
1ـ بحار، ج 45، ص 84، نشر دار الاحیاء العربی، بیروت، 1403ق.
2ـ صدوق، امالی، مجلس 30، حدیث 1، ص 132، نشر مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1400ق.
3ـ میزان الحکمة، ح 4، ص 531، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، قم 1304ش.
4ـ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 345، نشر معروف، قم، 1383ش.
5ـ همان، ص 343.
#پاسخ_به_شبهات_محرم
در مداحی ها شنیده می شود حضرت قاسم(علیه السلام) هنگامی که به میدان جنگ رفتند پای ایشان به رکاب اسب نمی رسید ولی انقدر با اسب بر پیکر مبارکشان تاختند که در هنگام بازگرداندنشان توسط ابا عبدالله ایشان روی اسب بودند ولی پاهایشان روی زمین کشیده میشد.آیا این مطلب صحت دارد؟
متأسفانه گاهی اوقات مداحان و ذاکرین اباعبدالله(علیه السلام) جهت ایجاد شور و احساس در مجالس عزاداری مطالبی نقل می کنند که پایه و اساسی ندارد،البته گاهی اوقات هم مستمعین بعلت عدم توجه کافی به سخنان مداحان برداشت های نادرستی از روضه ها می کنند که برایشان شک و شبهه هایی ایجاد می کند.
در رابطه با روضه ای که شما اشاره کرده اید،اولاً منابعی که بنده دیده ام اشاره ای به لگد مال شدن بدن حضرت قاسم زیر سم اسب ها نشده است،ثانیاً نقل نشده است که امام حسین(علیه السلام) بدن مطهر قاسم بن حسن را روی اسب گذاشته باشد و به حرم برده باشد.
چگونگی شهادت و آمدن امام حسین(علیه السلام) بر بالین قاسم بن حسن را خدمت شما عرض می کنم:
خوارزمی در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد: پس از عون بن عبدالله بن جعفر، بر اساس برخی نقل ها، عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب و بر اساس برخی دیگر، قاسم بن حسن که نوجوان بود، به میدان آمد.(1) هنگامی که حسین علیه السلام به او نگریست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند که هر دو از حال رفتند. سپس جوان، اجازه پیکار خواست و عمویش حسین علیه السلام، از اجازه دادن ، خودداری کرد . جوان ، پیوسته دست و پای حسین علیه السلام را می بوسید و از او اجازه می خواست تا به او اجازه داد . او به میدان آمد و در حالی که اشک هایش بر گونه هایش روان بود ، چنین می خواند :
اگر مرا نمی شناسید ، من شاخه گل حسنم / نواده پیامبرِ برگزیده و امین
این ، حسین است ، به سان اسیری در بند / میان مردمی که خدا کُند از آب باران ننوشند
سپس حمله بُرد . جنگید و با وجود کمیِ سنّش ، 35 مرد را کُشت.(2)
تاریخ الطبری به نقل از حُمَید بن مسلم می نویسد : جوانی به سان پاره ماه ، شمشیر به دست ، به سوی ما آمد . او پیراهن و بالاپوش و کفش هایی داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود ، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود .
عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدی به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله می برم .
به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه می خواهی ؟ ! کُشتن همین کسانی که گرداگردِ آنها را گرفته اند ، برای تو بس است .
گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !
آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشیر ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد : عموجان !
حسین علیه السلام ، مانند باز شکاری ، نگاهی انداخت و مانند شیر شرزه ، به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد . او ساعد دستش را جلوی آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فریادی کشید و از امام علیه السلام ، کناره گرفت . سواران کوفه ، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد.
غبار [ نبرد ] که فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالای سر جوان ، ایستاده بود و او پاهایش را از درد ، به زمین می کشید . حسین علیه السلام فرمود :
بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ! «از رحمت خدا دور باد گروهی که تو را کُشتند و کسانی که طرفِ دعوایشان در روز قیامت ، جدّ توست!»
سپس فرمود :
ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلی عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند ، بر عمویت گران می آید که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودی نداشته باشد ؛ صدایی که ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .
سپس او را بُرد و گویی می بینم که پاهای آن جوان، بر زمین کشیده می شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است. با خود گفتم: با او چه می کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش علی اکبر و کشتگان گِرد او که از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب است.(3)
همانگونه که در متن طبری ملاحظه می شود و نیز بر اساس سایر منابع کهن و مشهور ، در این هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زیر دست و پای لشکر قرار گرفت و هلاک شد نه اینکه حضرت قاسم(علیه السلام) زیر دست و پای اسبها قرار گرفته و به شهادت رسیده است.
پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق (ره) در الأمالی به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: پس از علی اکبر علیه السلام ، قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب، پا به میدان نهاد. الأمالی للصدوق، ص 226 ،ح 239
2. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی ،ج 2 ص 27؛ نفس المهموم،شیخ عباس قمی،ترجمه علی نظری منفرد،ص392-394.
3. تاریخ الطبری، ج 5 ص 447؛ الکامل فی التاریخ، ج 2 ،ص 57.
آخرین نظرات